#رج_زدن_های_زندگی_پارت_36

*******

اخه من هيچي ندارم که نثار تو کنم

تا فداي چشمهاي مثل بهار تو کنم

ميدرخشي مثل يه ...تيکه جواهر توي جمع

من ميترسم عاقبت يه روز قمارت بکنم

من مثل شباي بي ستاره سرد وخاليم

خوب ميترسم جاي عشق غصه رو يار تو کنم

تو مثل قصه پر از خاطره هستي نميخوام

من بي نشون تو رو نشونه دارت بکنم

*******

از اون روز به بعد اون گردنبد نقره شد يه تيکه از گردن توحيد که وقتي خم ميشد توي گردنش برق ميزدوتاب ميخورد ...خوشحال بودم قدر هديه ام رو ميدنست اين بهترين چيزي بود که توقعش رو داشتم ..

..............


romangram.com | @romangram_com