#رج_زدن_های_زندگی_پارت_23

ميتوني يه بهانه اي جورکني تا چند روز ظهر ها بياي مدرسه ...؟اون جوري ميتوني امتحان بدي ....

-جوک ميگي توحيد؟ من با چه بهانه اي ظهر به ظهر جلوي چشمهاي درو همسايه از خونه بزنم بيرون ...

-خوب من نميدونم اگه ميدونستم که از تو نميپرسيدم ...؟دارم ميگم فکرامونو يه کاسه کنيم شايد يه فرجي شد ...

-يه حرفي ميزني توحيد ميدوني اگه مصطفي بفهمه چي ميشه؟ تازه من که کتاب ندارم ...؟

-کتاب کاري نداره از اين ور واون ور جورش ميکنم ...از اون طرف هم ...خوب شايد اگه من برم باهاشون حرف بزنم بتوني غير متفرقه امتحان بدي؟ ..

-بعد اگه گفتن تو چه کارشي چي ميخواي بگي ؟

-خوب ...خوب ميخواي اصلا به مامانم بگم ..

اخمهام توهم شد ...

-همينم مونده مامانت .....بعد دروهمسايه...وبعد مصطفي بفهمه ..اصلا نميخوام درس بخونم ...ولش کن ...

-چرا بهت برمي خوره ؟...اصلا چرا با مامانت حرف نميزني ؟...اگه اون بره شايد بتونه

-بس کن توحيد مامان چه جوري بره ؟ميدوني اگه مصطفي بفهمه پدر جفتمون رو درمياره ...تو فکر ميکني به همين راحتي ازمون ميگذره ..؟

-ولي آخه ...


romangram.com | @romangram_com