#رج_زدن_های_زندگی_پارت_20
چايي رو تو يه سيني کوچيک با يه قندون لبالب ميزارم وکرنش کنان جلوش رديف ميکنم ..
-عطي کجاست ..؟
-رفته دنبال نخ ..
مرضيه پا ميشه وبا همون چشمهاي خوابالو خودش رو تو ب*غ*ل مصطفي ميندازه ...
يه وقتهايي به مرضيه حسوديم ميشه ..مرضيه هيچ وقت کتک نميخوره ..گريه نميکنه ..کمربند رو رج نميزنه ..
مرضيه هميشه خندونه ...هميشه دل خوش ..کاش من هم مثل مرضيه بودم ...شايد اگه من هم بچهءمصطفي بودم....منو نميزد ...لهم نميکرد ...دِقم نميداد ...
دنیا همینه ...برای اونایی که دوستشون داری زندگی بهتری رو میسازی خنده هات رو دو دستی تقدیمشون میکنی وبهشون امید میدی ...
ولی خدا نکنه که از یه نفر بدت بیاد اونوقته که زندگیش میشه جهنم مجسم ....
درست همین زندگی که من دارم ...جهنم ِ....مجسم
-شام چي داريم ؟
-تاس کباب ...
-ور دار بيار ...
romangram.com | @romangram_com