#رج_زدن_های_زندگی_پارت_11
اخيش .....بالاخره از يه نفر پرسيدم .... توحيد حتما جوابم رو ميدونه اون خيلي باهوشه ...
-حتما ميدوني چه جوري فراموش کنم ...؟
مکث توحيد ازارم ميداد ...
-توحيد ...تو ميدوني نه ؟تو پيش دانشگاهي هستي سه سال ازم بزرگتري ..تو ميدوني هان؟
-ماندني کجا موندي؟...بيا اين بچه بيدار شد ...
چرخيدم ...گلهاي روي دامنم هم باهام يه دور چرخيد ...
-توحيد يادت نره ....فکراتو کن جوابم رو بده ...چه جوري فراموش کنم ؟...يادت نره تو حيد ....يادت نره ....
توحيد هيچ وقت نگفت ...هيچ وقت نگفت ...رج زدن رو چه جوري فراموش کنم ...شايد بيش از حد ازش توقع داشتم ...اون که همه اش يه بچه ءهيجده ساله بود که تو عمرش هيچ کس از گل بالاتر بهش نگفته بود ...
چه توقعاتي دارم من ...اخه اين بچه از کجا بايد جواب من رو بده؟ ...
ولي خوب.... اون موقع توحيد برام يه گانه بود ...يه بت ....يه سوپر قهرمان ...هميشه فکر ميکردم اين توحيدِ که ميتونه من واز دست مصطفي راحت کنه...
romangram.com | @romangram_com