#پرنسس_بی_احساس_من_پارت_96

یسرا:نمیدونم حالا یه جا میریم دیگه

سوار ماشین شدیم و راه افتادیم به جهت توی خیابونا میچرخیدیم و یسرا از دختر خاله اش که تولد یک سالگیشو گرفته بودن میگفت
یسرا:وای اوستا اگه بدونی چقدر نازه دلم میخواد گازش بگیرم همش
یک هو جیغ زد
یسرا:اوستااا
با این حرفش چنان زدم رو ترمز که اگه کمربند نداشتیم الان تو اسمونا سِیر میکردیم
_چته چرا داد میزنی
یسرا:‌مگه تو نرفته بودی شمال
_خب این داد زدن داره رفته بودم دیگه
یسرا:پس کو لواشک و الوهای من
با حرفی که زد تازه یاد لواشکای از دست رفته افتادم

یسرا:راستی تو چرا ماشینت عوض شده
_ها هیچی خیلی خز شده بود عوضش کردم

یسراچشماشو ریز کرد و گفت

یسرا:اوستا تو عاشق ماشینت بودی مگه نمیگفتی کادو عمو شهریارته

_خب اینو دیدم از این خوشم اومد برشداشتم

یسرا:تو داری یه چیزیو از من قایم میکنی
لواشکام کو ماشینت چرا عوض شده

یک هو جیغ زد
یسرا:اوستاااااا

_دیگه چیه چرا جیغ میزنی
یسرا: عنتر بگو چیشده

_هیچی جون خودم
یه جوری نگاهم کرد یعنی خر خودتی

_خب ... خب تصادف کردم

باز جیغ کشید
یسرا:چیی.....

romangram.com | @romangram_com