#پرنسس_بی_احساس_من_پارت_95
سوار ماشین شدم اما نرفتم خونه
رفتم سمت برج
پیاده شدم و تکیه امو به ماشین دادم دستامو گذاشتم تو جیبم و به برج نگاه کردم نمیدونم باید چیکار کنم
اینجور که شواهد میگه دارم عاشق میشم چیکار کنم وای که دارم دیوانه میشم
این سفر چی بود دیگه من اومدم اه لامصب کلافه دستامو تو موهام فرو کردم و در ماشین و باز کردم نشستم و راه افتادم سمت خونه
وقتی رسیدم ساعت پنج و نیم بود
احساس گشنگی میکردم رفتم سمت یخچال و کیک شکلاتی که اون روز که با یسرا بودیم خریده بودمو اوردم بیرون چای ساز رو روشن کردم
دلم نسکافه میخواست
نسکافه درست کردم و نشستم با کیک خوردن طعم خوبی داشت ولی منو برد تو فکر
نشستم بودم تو پاتوق همیشگیمون اون پارک خوشگل که همه جاش درخت بود اونجا همه مارو میشناختن از بس که این یسرا دیوونه دمبالم میکرد البته تقصیر منم بود خیلی حرصش میدادم
داشتم منظره رو نگاه میکردم که دوتا دست روی چشمام قرار گرفت
درگوشم گفت
اگه گفتی من کیم؟
_یسرا کره خره ای دیگه
با عصبانیت گفت
یسرا:با کی بودی تو هاان؟
_هیچی عشقم شکر خوردم اصلا وایسا بینم
چه طوری میگم توله خوشت میاد میگم کره خر بدت میاد
مگه جفتشون حیوون نیستن
لحجه اون خواننده جعفر رو به خودم گرفتم و گفتم
_واسه چی با بقیه حیوانات جنگل مشکل داری؟
اصلا کره خر به این خوشگلی دلت میاد؟
ساکت شده بود فقط زل زده بود بهم
دستمو جلو صورتش تکون دادم
_هی هی دخت کجایی؟
یک هو مثل بمب منفجر شد دلشو گرفته بودو میخندید
_چرا میخندی؟
دوباره لحجه جعفرو گرفتمو گفتم
_چون گفتم با بقیه حیوانات جنگل مشکل داری میخندی؟
دیگه انقدخندیده بود صورتش قرمز شده بود
بلند شد و گفت
یسرا:من با کسی مشکل ندارم بیا بریم تا از خنده نمردم
_بریم ولی کجا بریم؟
romangram.com | @romangram_com