#پرنسس_بی_احساس_من_پارت_84
آیینازم درست یه میز روبه روی ما انتخاب کرد و با حرص نشست
چه خوب پیچوندمش ایول نگاهمو ازش گرفتم که دیدم یسرا زول زده بهم
_چرا اینجوری نگاهم میکنی؟
با سر آییناز و نشون داد که حالا چسبیده بود به یه پسر دیگه
قشنگ گرفتم منظورش چیه
_خب راستش سه سال بعد از اینکه یسرا گمشد خانوادم ازم خواستن که با اون یعنی اییناز ازدواج کنم اما من قبول نکردم ولی آییناز مثل کنه چسبیده بود به من هیچ ازش خوشم نمیومد ولی اون چی هیچی مطمعنم برای پول و ثروت بابام نقشه کشیده
دختره خر خوبه خودش کلی ارث بهش رسیده ولی باز طمع داره
خب خلاصه اینجا مجبور شدم اینجوری بگم اگه ناراحت میشی دیگه نمیگم
لپامو پر باد کردم ومنتظر نگاهش کردم که سرشو به علامت منفی تکون داد و لبخند زد
باد لپامو خالی کردم و گفتم
_پس میتونم به این نقشم ادامه بدم؟
سرشو به علامت مثبت تکون داد
خندید خندیدم
کنار هم نشسته بودیم و من براش از بلاهایی که سر آییناز اوردم تا ولم کنه میگفتم و اونم قهقه میزد
_ یه دفعه هم تولدم بود اونم دعوت بود مامان یه تولد بزرگ برام گرفته بود همه فامیل بودن
آیینازم یه لباس گرون پوشیده بودو کلی ارایش کرده بود داشت از پله ها میومد بالا که عمم صداش کرد همون موقع
دیدم که یکی از خدمت کارای مرد داره با یه ظرف پر اب کثیف که فکر کنم وقتی داشته بالا رو تمیز میکرده اینجوری شده میومد پایین هون لحظه یه زیر پایی واسش گرفتم که نزدیک بود بیوفته
سریع گرفتمش ولی محتویات ظرف همش خالی شد رو سر آییناز
اولش کپ کرده بود ولی بعد چنان جیغی کشید که کل خونه لرزید
همون شد که رفت خونشونو اونشب خدارو شکر نبود تا حالمو بد کنه
یسرا میخندید از حرفای من میخندید چقدر قشنگ میشه وقتی میخنده
داشتم خیره نگاهش میکردم که دست از خندیدن کشید و اونم بهم نگاه کرد محو صورت هم دیگه بودیم که صدای جیغ و دست بلند شد عروس سامیار و خانومش داشتن میومدن
چقدر لباس دامادی بهش میومد یعنی اون سامیار خول و چل که همه رو با مسخره بازیاش میخندوند داره داماد میشه
وقتی نشستن با یسرا بلند شدیم و رفتیم سمتون
سامیار و خانومش با اومدن منو یسرا بلند شدن و سلام کردن
با سامیار دست دادم و با خانومش سلام و علیک کردم حالا یسراهم دست داده بودا ولی زبون خانوم سامیار و نمیفهمید
_عه خانومه....
سامیار:جسیکا
_جسیکا خانوم فرانسوی بلد نیست
جسیکا:اها پس باید فارسی صحبت کنم؟
_اگه بلد باشین که عالیه
بعد شروع کرد به فارسی صحبت کردن چه لحجه ای هم داشت
یسرا مونده بود چی بگه چیکار کنه
_عه جسیکا خانوم یه چیز دیگه
برگشت بهم نگاه کرد
romangram.com | @romangram_com