#پرنسس_بی_احساس_من_پارت_82

به خووم اومدم دیدم دوساعته قفلی زدم رو صورتش سرمو به طرفین تکون دادم رفتم سمتش
سعی داشت مویی که روی صورتش افتاده بود و قصد کنار رفتن رو نداشت رو با تکون دادن صورتش به طرفین کنار بزنه چندبارم اومد با دستش کنار بزنه که پشیمون شد
به ناخوناش نگاه کردم
ناخونای بلندش طراحی شده بود

بایکی از دستام موهاشو کنار زدم و به چشماش نگاه کردم
این رنگ چشم رو فقط تو چشمای یه نفر دیده بودم
اونم فقط یسرا خودم بود
اما الان تو چشمای خانوم کوچولو میدیدم
دست از چشمای قشنگش کشیدم و رفتیم سوار ماشین شدیم
وقتی رسیدیم کسی تو محوطه نبود برای همین سریع رفتین تو اتاقش
_خب تو برو تو حموم لباساتو عوض کن من همینجا عوض میکنم
و در همین حال لباسامونو از کمد در اوردم و دادم دستش
رفت تو حموم
سریع لباسامو پوشیدم رفتم دم در حموم فک کنم درگیر بود با مشکل همیشگی دخترا
زیپ
در زدم که درو باز کرد و از لای در نگاه کرد
_چیشد کمک نمیخوای
سرشو به علامت منفی تکون داد و منم یه باشه گفتم و در و بست
چند دقیقه بعد اومد بیرون
نگاش کردم
این امشب کار دست من میده من میدونم
باز رفتم نزدیکشو گفتم
_خوشگل شدی
لبخند زد
زیبا تر شد
_بریم؟
سرشو به علامت مثبت تکون داد
دستمو گرفتم سمتش که دستشو تو دستم گذاشت
و با هم راه افتادیم سمت ماشین
برعکس داخل شدنمون که خلوت بود الان شلوغ شده بود
همه با تعجب و دهن باز نگاهش میکردن
سر راه فرزاد و دیدم فکش کف زمین بود
سرانگشت اشاره و انگشت شصتمو انگار که اهن ربا داره میکشتشون چسبوندم به هم یعنی فکتو جمع کن
با این کارم دهنشو خود به خود بست

یه نگاه سنگین هس کردم
برگشتم که دیدم سامه زوم بود رو یسرا

romangram.com | @romangram_com