#پرنسس_بی_احساس_من_پارت_72
عمو:دزدی؟مگه میشه؟ اون دختر هرچی ام باشه دزد نیست
_منم بحثم همینه ولی امروز اومدم دیدم اوردنش قرنطینه و گرفتنش به باد کتک یه جوری از درد ناله میکنه سنگ و اب میکنه
عمو:خب اونا غلط کردن من فردا برمیگردم تا اون موقع تو اونجا مسعولی گوشیو بده دست یکی از پرستارا ببینم
گوشی رو دادم دست همون پرستاره هنوز دستش رو صورتش بود
_بیا عمو شهریاره
یکم صحبت کردن و پرستاره هم هی میگفت چشم و از این جور حرفا بعد گوشیو داد به من و رفت
منم رفتم بالا سر یسرا و صداش کردم
به سختی سرشو برگردوند و نگاهم کرد اما باز با بی حالی
به حالت اول برگشت
دست و پاشو باز کردم و از اونجا بردمش بیرون
بردمش تو اتاق خودش و گذاشتمش رو تخت جون راه رفتن نداشت برا همین رو دستام بلندش کردم و بردمش
بیچاره کل شب دستوپاش و بسته بودن
نشستم بغلش رو تخت
_خوبی؟
سرشو به علامت منفی تکون داد چه سوالیه معلومه خوب نیست
از دیشب چیزی خوردی؟
سرشو به علامت منفی تکون داد
_صبر کن برم یه چیزی واست بیارم بخوری
رفتم بیرون و به اون پرستار بااخم گفتم بره یه چیزی درست کنه بیاره بدم به یسرا بخوره
اونم گفت چشم و رفت
برگشتم پیش یسرا
خوابش برده بود بمیرم الاهی چقد عذاب کشیده
جااان؟چی گفتی؟
ها خودمم نفهمیدم از دهنم پرید به خدا
یه لحظه فکر کردم ببینم من دارم چیکار میکنم؟
دارم با خودم حرف میزنم؟وااای دیوونه شدم
ولی خدایی دلم براش سوخت چقد اروم قشنگ و معصوم خوابیده بود
نشستم کنار تختش بی اراده دستم رفت سمت موهاش و از تو صورتش کنارشون زدم
محو شدم تو صورتش این دختر اصلانم زشت و وحشی نبود اگه کاریش نداشته باشی که کاریت نداره پس چرا تاحالا به من حمله نکرده؟
لابد اینایه کرمی میریزن با اعصابش بازی میکنن که اینجوری میکنه دیگه
به خودم اومدم دیدم توی دو سانتی صورتشم یعنی اومدم بوسش کنم؟
نه این چه کاریه پسر عه
پووف کلا امروز عقلمو از دست دادم یه یه ساعتی نگاش کردم اصلا محو شده بودما چرا این شکلی شدم من عاشقش نشم؟واای نه کی من عاشق این نه باوا من فقط یسرا رو دوس دارم
"خب تو اسم یسرا رو گذاشتی رو خانوم کوچولو دیگه
هاا راست میگی یعنی بهش علاقه مند شدم؟ به خودم که نمیتونم دروغ بگم بهش وابسته شدم
وایسا ببینم باز دارم با خودم حرف میزنم وااییی دیوونه شدم
romangram.com | @romangram_com