#پرنسس_بی_احساس_من_پارت_63
یسرا :بیشعور این چه کاری بود
_اشکال نداره تابستانه خنک میشی
یسرا:من الان چه جوری برم خونه
_وایمیستی تا خشک شی
یسرا:وای میدونی چقد طول میکشه
_مشکلی نداره که من خودم برای بابلت توضیح میدم
جیغ کشید و افتاد دمبالم من میدوییدم اون میدویید با صدا میخندیدم و اونم تهدید میکرد که اگه بگیرتم زندم نمیزاره
یسرا:اوستاااا بگیرمت زندت نمیزارم خودم از خشتک دارت میزنمم
_عشقم حرص نخور بچم بدون شیر میمونه
جیغ کشید
یسرا:اوستااا
یک صدای جیغ شنیدم از فکر اومدم بیرون و به سرعت خودمو به اتاق یسرا رسوندم
خواب بود ولی دست و پا میزد و جیغ میکشید تمام صورتش خیس بود
ترسیدم سریع به سمتش رفتم و تکونش دادم بیدار نمیشد یکی زدم تو صورتش که جیغ اخرو کشید و با ترس بیدار شد نفس نفس میزد
_چیشد ؟خوبی ؟خواب بد دیدی؟
حرف بزن لامصب
اخ منو باش اینکه نمیتونه حرف بزنه تو باغ نیستما زد زیر گریه بغلش کردم و سعی کردم ارومش کنم
وای اگه مامان بفهمه من نامحرمو بغل کردم سر از تنم جدا میکنه
_اروم با ش چیزی نیس فقط یه خواب بود هیس اروم اروم دختر
هرچی بلد بودم گفتم اما همچنان گریه میکرد مثل این کارتونا یه لامپ بالای سرم روشن شد فکری به ذهنم رسید
_میخوای برات گیتار بزنم؟
یک هو ساکت شد و بهم نگاه کرد
_بزنم؟
سرشو به علامت مثبت تکون داد
_صبر کن
رفتم گیتار و اوردم نشستم کنارش رو تخت و شروع کردم
(میگی منو نمیخوای بهم نگاه میکنی میری دلم میگیره تو گناه میکنی کی غیر من میتونه دستتو بگیره زندگیش تو باشی واسه تو بمیره
ای تو دلیل بودنم ای تو ای تو که دنیای منی قلبی که دوست داره تو رو حیفه بری بزنی بشکنی ای تو که دیوونت شدم ای تو ای تو که دلم میره برات تند میشه نبضم تورو که میبینم میره دلم با یه نگات ای تو۲
romangram.com | @romangram_com