#پرنسس_بی_احساس_من_پارت_62
وقتی درست شد یه نگاه به سر صورت خانوم کوچولو کردمو زدم زیر خنده همه جاش اردی شده بود
سوالی نگاهم کرد
رفتم اینه کوچک توی اتاق و اوردم و گرفتم جلو صورتش
خندش گرفته بود اینه رو ازم گرفت و گرفت جلوی صورتم
خودمو که نگاه کردم تعجب کردم فکر نمیکردم منم اردی شم
باهم زدیم زیر خنده
رفتم تا لباس عوض کنم وقتی برگشتم دیدم یکی از نوتلا هارو باز کرده داره میخوره
گفتم
_یکی ام برای من باز کن
سرشو تکون داد و رفت یه دونه ام برای من اورد ازش گرفتم و باهم نشستیم به خوردن
داشتیم میخوردیم که قاشق منو گرفت و از مال خودش گرفت طرفم خوردم و قاشقمو پس گرفتم
یکم شکلک دراوردم که خندش گرفتم مثلا نوک بینیمو نگاه کردم که چشمام چسبید به هم و زبونمو دراوردم
صدای فر دراومد دستکش پوشیدمو اوردم بیرون و رفتیم تو حیاط
همه چیز اوردیم و روی میز و صندلی های توی حیاط نشستیم
شروع به خوردن کردیم عالی شده بود
_دممون گرم عالی شده
با سر حرفمو تایید کرد
بعداز خوردن میز رو جمع کردیم و رفتیم داخل
_میخوای فیلم بزارم ببینی ؟
سرشو به علامت منفی تکون داد و چشماشو با دستش مالید
_خوابت میاد؟
سرشو به علامت مثبت تکون داد
بلند شدمو گفتم
_پاشو برو تو اتاق بخواب اگه خوابت میاد
بلند شد و بردمش توی یکی از اتاقا
دراز کشید و منم از اتاق زدم بیرون رفتم سمت اتاق خودم و دراز کشیدم
باز رفتم تو فکر قدیما
رفتم تو فکر قدیما
romangram.com | @romangram_com