#پرنسس_بی_احساس_من_پارت_58
خیلی به نظرم اشنا بود از ترس دوویدم اونقدر که ازش دور شدم همه جا تاریک بود
چشمام هیچ جایی رو نمیدید وحشت کرده بودم یه نفر صدام زد یه زن پیر چادری که یه دختر بغل دستش بود
دستشو باز کرد مثل اون مرد بازم بی اختیار اومدم برم به سمتش که یه دختر بچه یکم بزرگ تر از اون یکی دووید طرفشو رفت تو بغلش
هرسه داشتن میخندیدن که اون مرد پیر هم بهشون اضافه شد
بازم دویدم نمیدونم کجا اما با یه جاده بی انتها روبه رو بودم
یه جاده یه جاده که کنارهاشو بیابان گرفته بود
اومدم تو جاده که یک دفعه یه ماشین زد بهم جیغ کشیدم از خواب بیدار شدم
خواب هر شبم توی این پنج سال بود
نمیدونم اونها که صدام میکردن کی بودن ولی خیلی اشنا و مهربون بودن
صورتم و بدنم عرق کرده بود پاشدم رفتم از یخچال گوشه اتاق یه بطری اب بیرون اوردم و سر کشیدم راه افتادم سمت پشت بام
کار هرشبم بود بعد اون خواب های لعنتی میرفتم روی پشت بام
خواب ها اذیتم میکردن اما توی این پنج سال به هیچ کس نگفتم که چه خوابای وحشتناکی میبینم
فکنم فرزاد متوجه شده بود یک بارم بهم گفت ولی من فقط نگاش کردم
نمیدونم چند ساعت گذشت که برگشتم پایین
هیج وقت به ساعت اهمیتی ندادم برام مهم نبود شهر بهم ارامش میداد ولی هوای دم صبح سرد بود از اونجا فهمیدم که نزدیک صبحه
امروز بعد سال ها از ته دلم خوش حال بودم بعد سوال ها نوشتم
و با وقتم رو با یه فردی گذروندم اوستا خیلی مهربونه
دلم واسش میسوزه عشقش رو
توی این سن از دست داده بهم یه حس خوبی میده وقتی کنارشم حالم خوبه صداش اخ صداش برام لالاییه خیلی صدای قشنگی داره
بعد پنج سال به یه نفر لبخند زدم باهاش دعوا نکردم نزدمش
البته اگه بخوام اون مشتایی که موقع دعوا با پرستار به سینش میکوبیدمو فاکتور بگیریم اونا از قصد نبود
عصبانی بودم
رفتم تو تخت خوابم دراز کشیدم و بعد اینکه یه بار خاطرات امروز رو دوره کردم به خواب رفتم
صبح با یه صدای اشنا از خواب بیدار شدم اما انگار نه قصد ندارم از تخت دل بکنم
دوست داشتم بازم بخوابم بیشتر توی تخت و بالشت فرو رفتم اما دست بردار نبود با اخم جهت خوابیدنمو عوض کردم و به پهلوی چپ خوابیدم
پوووف نه مثل اینکه قرار نیست ولم کنه تا بخوابم چشمامو باز کردم که با چهره خندون .....
چشمام رو که باز کردم با صورت خندون اوستا رو به رو شدم
اوستا:سلام خااانوم ساعت خواب
به ساعتش نگاه کردو گفت
+ساعت یک بعد از ظهر خانوم تنبل
romangram.com | @romangram_com