#پرنسس_بی_احساس_من_پارت_48
چشماش پر اشک بود
رفتم سمتشو سرشو گذاشتم رو سینم ناراحت بود این دختر دوبار بعد از پنج سال به خاطر من گریه کرد دختری که حتی
متلک گفتنای مریضای دیگه اشکشو در نیاورد به خاطر من اینجوری گریه میکنه
_هی هی هی دختر گریه نکن چیزی نیس اروم باش
به سختی ارومش کردم
تو خیلی شبیه یسرا هستی بزرگترین شباهت تو به اون چشماته
لبخند زد و سرشو انداخت پایین
_خانوم کوچولو
سرشو اورد بالا و بهم نگاه کرد
_تا حالا دوست داشتی که یه اسم داشته باشی؟؟
سرشو به علامت مثبت تکون داد
_از اونجایی که تو شبیه به یسرا هستی میخوام اسم تو بزارم یسرا
باذوق نگاهم کرد
_دوست داری اینجوری صدات کنم؟
بازم سرشو تکون داد
پس از این به بعد اسم تو یسراعه
لبخند زد
به ساعت نگاه کردم ساعت یک رو نشون میداد
باتعجب به ساعت نگاه کردم چقد زود گذشته بود
_بریم بیرون ؟؟
این بار توی دفترچه اش نوشت
یسرا_بریم اما من گشنم شده میشه اول یه چیزی بخوریم بعد بریم؟
_بریم بیرون میخوام یه غذای خوشمزه بهت بدم
لبخند زد و نوشت
یسرا_باشه
باز سوار ماشین شدیم و راه افتادیم قبلش زنگ زدم از فرزاد ادرس یه رستوران خوبو گرفتم و بردمش اونجا
رفتیم داخل
یه میز که جلوی در بود پیدا کردم و نشستیم از قصد اونجارو انتخاب کردم که بتونه از پشت شیشه بیرونو تماشا کنه
نشستیم و از اونجایی که اون غذاهارو نمیشناخت براش یه پیتزا سفارش دادم
تا وقتی که پیتزا رو بیارن یه بیست دقیقه طول کشید تا اونموقع از هردر باهاش حرف زدم چیزایی میگفتم که باعث خندش میشد
از خاطراتم با یسرا گفتم از خاطرات بچگیم
_اونموقع که بچه بودیم منو اروشا شرط بندی کردیم که کل وسایل های خطری شهربازی رو بریم اما جیکمون در نیاد
رفتیم سوار شدیم و سوار شدیم و سوار شدیم تا رسید به تونل وحشت قشنگ پریدگی رنگشو فهمیدم اما اون بدون هیچ حرفی سوار شد تا وسطای تونل رفتیم که احساس کردم سرشو گذاشت رو شونم هیچ نگفتم وقتی رفتیم بیرون فهمیدم قش کرده
بعد کلی مکافات به هوش اومد اما چشمت روز بد نبینه
کل پارکو دوید دمبالم با دسته بدمینتم تا میخوردم منو زد
romangram.com | @romangram_com