#پرنسس_بی_احساس_من_پارت_31
وای من تو اتاق خانوم کوچولو بودمو این همه داد زدم
خوبه بلند نشده وگرنه کارم ساخته بود
بازم به اتاق نگا کردم قشنگو دخترونه رفتم جلو به صورت خانوم کوچولو نگا کردم
تو خودش جمع شده بود پتو رو روش مرتب کردمو از اتاق اومدم بیرون
همین ک درو باز کردم اون پرستاره ک سرش داد زدم با مخ افتاد زمین
فالگوش وایساده بود
نمیدونستم اینجا سگ بستن
پرستار:چی؟
_هیچی فامیلی شما چیه؟؟
پرستار: با ناز گفت لوسی
_گفتم فامیلیت ن اسمت
قیافش پنچرشد خخخخ زدم تو برجکش
پرستار:توچی لوسی توچی
_چه جلافتا
پرستار: چی؟
_هیچی
اینم شد فامیلی ادم احساس میکنه داره سوال میکنه توچی مثلا لوسی و توچی گذاشتی اه
از اونجا اومدم بیرون و سوار پورشه ای ک سایمون برام گرفته بود شدم
سایمون وکیل بابا بود ک اومده بود پاریس تا کارای منو ردیف کنه مثلا
رسیدم خونه رفتم تو خونه
romangram.com | @romangram_com