#پرنسس_بی_احساس_من_پارت_30


فرزاد: دیگه من چمیدونستم تو نصفه شبی فیلت یاد هندستون میکنه میخوای بری دیدن یار

_فرزاد
فرزاد:خعله خب این میشه تنبیه واست تا دیگه قول الکی به اون بدبخت ندی

_چه ربطی داره اون مال قبل این ماجرا بود
راستی فرزاد تاحالا نقاشی های خانوم کوچولو رو دیدی؟

فرزاد: ن چطور

_وای باید ببینی محشره پسر فک کن اون ک هیچ کاری بلد نیس اینجوری نقاشی میکشه و شعر کنارش مینویسه

فرزاد: حالا تو چرا ذوق کردی

خره احساس نمیکنی این کارا یعنی داره خوب میشه

فرزاد: ن چون از روز اولم میتونست بنویسه و نقاشی بکشه خودم یادش دادم نوشتنو ولی نقاشی دیگه زاییده ذهن مریض خودشه

_میدونی الان توی پانتومیم تو عمو شهریارو چه طوری نشون داد؟

فرزاد: ن چه طوری؟

_گف تو و عمو وقتی راه میرید اخم میکنید و دستتونو میزارید تو جیبتون

فرزاد:اوه مای ننمینا

_زهرمار

فرزاد: خب اگه کار دیگه ایی نداری من برم بخوابم فردا شب شیفتم

ن برو یاعلی

فرزاد: علی یارت
قطع کردمو به نقاشی ها نگا کردم چنتا عکس ازشون گرفتم

همین ک برگشتم سر جام خشکم زد


romangram.com | @romangram_com