#پرنسس_بی_احساس_من_پارت_19

_ قشنگه ن؟

با این حرفم به سمتم برگشت و نگام کرد همینجوری خیره نگام میکرد از رو سکو پایین اومدو روبه روم وایساد
همینجوری زل زده بود به چشمام ک.....

یه دفه تعادلشو از دست دادو نزدیک بود بیوفته ک گرفتمش
فکنم سرش گیج رفته بود
اما چرا

_چیشد؟؟

درجواب فقط به چشمام نگاه کرد دستش اومد بالا رو صورتم قرار گرفت
چش شده بود؟؟

یه دفه تغییر حالت داد و به سرعت برگشت سر جاش نشست

_خانوم کوچولو چیشد یه هو

حتی سرشو برنگردوند منو ببینه
پوووف اینم یه چیزیش میشه ها

_ خیلی دوست داری بری اون بیرون

با این حرف با هیجان برگشت و بهم نگاه کرد

یهو خیلی اتفاقی از دهم پرید بیرون و گفتم

_اگه دختر خوبی باشی اخر هفته میبرمت بیرون

چشاش برق زد و به سرعت به سمت اومدو بغلم کرد
چشمام مث دوتا توپ پینگ پنگ شده بود داشتم از تعجب شاخ در میاوردم
بی اختیار دستم به سمت بالا حرکت کردو منم بغلش کردم
حس خوبی داشتم
ولی ن من نباید به این حس اهمیت بدم من هنوزم یسرا رو دوست دارم و هیچ کس نمیتونه جای اونو واسم پر کنه

یکم بعد ازم جدا شد و با لبخند بهم خیره شد

دهنشو باز کرد تا یه چیزی بگه اما نتونست

romangram.com | @romangram_com