#پرنسس_بی_احساس_من_پارت_18



یه هو یادم افتاد منکه شمارمو به فرزاد نداده بودم پس از کجا اورده
حتما از عمو گرفته دیگه
ولش باو
بازم فکرم رفت سمت خانوم کوچولو
همچینم وحشتناک نبود اتفاقا خیلی ام خوشگل بود
پس فرزاد برای چی گفت وحشتناکه ؟؟؟

یه لحظه به فکرم رسید برم ببینمش
نمیدونم چرا اما میل عجیبی به دیدنش داشتم
پس راه افتادم به سمت اسایشگاه روانی عمو شهریار اخه اونجا مال عمو بود


وقتی رسیدم از پزیرش پرسیدم فرزاد هست یا ن
اونا هم گفتن امشب ن ولی فردا شب شیفته

از پرستار خواستم اجازه بده برم پیش خانوم کوچولو اما نزاشت و گفت فقط پزشکان اجازه رفتن به اونجارو دارن

اول کارت پزشکیمو در اوردم نشونش دادم بعدشم زنگ زدم از عمو اجازه گرفتم
پرستار منو به اتاق خانوم کوچولو برد اما اونجا نبود
پرستار گفت:

احتمالا روی پشت بام هست


_بعله میدونم بقیه شو خودم میرم نیازی به همراهی نیس

یه چشم غره رفت و برگشت سر کارش
منم راه افتادم سمت پشت بام

یه گوشه جمع شده بود به سمتش رفتم انگار فهمید چون برگشت نگام کرد اما زود دوباره به حالت اولش برگشت

_سلام

خانوم کوچولو: ------

جوابی نداد

romangram.com | @romangram_com