#پرنسس_بی_احساس_من_پارت_148


دست از خوندن کشید و فقط گیتار میزد بهش نگاه کردم زیر بارون خیس خیس شده بود سریع پتو مو برداشتمو رفتم تو حیاط
پتو رو انداختم رو شونه هاش
که دست از گیتار زدن برداشت و سرشو برگردوند سمت و بهم نگاه کرد چشماشو که دیدم دلم میخواست بمیرم گریه کرده بود اما برای کی؟

_فرزاد
فرزاد:جان دلم

_حالت خوبه؟گریه کردی؟
فرزاد:نه گریه نکردم زیر بارون بودم صورتم خیس شده
_به بارون حساسیت داری؟
فرزاد:نه
_پس چرا چشمات قرمز شده

فرزاد:خوب یکم خوابم میاد برای همین

کنارش نشستم و گفتم
_بعضی وقتا باید غرورتو کنار بزاری تا بتونی به ارزوهات برسی غرور مانع اینا میشه
فرزاد:اره راست میگی غرورم باعث شد به این روز بیوفتم

_مگه حالو روزت چشه؟
فرزاد:امروز رفتم عروسی عشقم ولی به عنوان مهمان
قبلم شکست حق با من بود اون دوستم نداشت

_توکه اینجا بودی کی رفتی عروسی عشقت
فرزاد:عشقم تو بودی لعنتی منکه از دستت دادم ولی میخوام بدونی دوست داشتم

با حرفی که زد سر جام خشکم زد عشقش من بودم یعنی منو دوست داشت بلند شد و از جلوی چشمای متعجبم گذشت رفت و من موندم یه دنیا غصه چقدر احمق بودم که صبر نکردم من اگه عاشقش بودم هیچ وقت ازدواج نمیکردم

دلم میخواست جیغ بکشم همین کارو هم کردم
شروع کردم به جیغ و داد زدن و خدا رو صدا کردن زیر بارون ایستاده بودم و جیغ میکشیدم
باعث تعجب بود که هیچ کس نمیومد تا ساکتم کنه
دستای فردی دورم حلقه شد و سعی داشت ارومم کنه ولی مگه من ساکت میشدم

شخصی درگوشم گفت هیس اروم باش اروم عشق من اروم باش تروخدا خودتو اذیت نکن

پس فرزاد بود ولی من همچنان جیغ میکشیدم
دستشو گذاشت رو دهنم و گفت

romangram.com | @romangram_com