#پرنسس_بی_احساس_من_پارت_147
اهنگ که تموم شد همه برام دست زدن خاله ساغر گفت ایشالا برا زن خودت بخونی ولی هیچ کس نمیدونستم عروس رویاهای من داره میره
دیگه اخرای جشن بود همه مهمان ها رفته بودن اشکان اسرار داشت تا اروشا رو امشب با خودش ببره خونشون
اینو که شنیدم دلم میخواست سرمو بکوبم به دیوار یعنی چی اخه پسره پرو هنو نصف روز نشده نامزد شدن میخواد عشق منو برداره ببره خونشون خر گاو انتر
اه نه اون دیگه مال من نیست نباید بهش فکر کنم اخ مگه میشه
با حرفی که خاله زد دلم میخواست دستاشو ماچ کنم
خاله :نه دیگه اشکان جان تا وقتی ازدواج نکنید اروشا خانتون نمیاد برید بیرون ولی شب خانه خودش باشه
اشکان:چشم مادرجان
بچه پرو هه مادرجان گمشو بابا توام اه
رفتم داخل و با عصبانیت در اتاق اوستارو بستم که
اوستا:چته؟
_حالم خرابه یه دست لباس بهم بده امشب اینجا میمونم
یه دست لباس بهم داد که پوشیدم و گیتارشو برداشتم و رفتم تو حیاط
نشستم روی زمین زیر یه درخت که نم نم بارون رو دیدم که روی زمین میریخت
وسط تابستان بارون عجیبه ولی خب فکنم اسمان هم دلش برام میسوزه و داره برام اشک میریزه ولی من دلسوزی نمیخواستم من عشقمو میخواستم
شروع کردم به گیتار زدن
از زبان اروشا
بالاخره بله رو گفتم حتی فکرشم نمیکردم اینجوری شه حالم خوش نبود همه رفته بودن و من هنوز تو فکر صدای عشقم بودم که برام میخوند
با حرفی که اشکان زد دلم میخواست بمیرم من تا الان حتی باهاش بیشتر از چهار ساعت بیرون نبودم حالا میخواست باهاش برم خونش اما خوشبختانه مامان اجازه نداد رفتم بالا و لباسامو عوض کردم و رفتم حمام حوصله حمام نداشتم برای همین سریع اومدم بیرون لباس پوشیدم و دراز کشیدم که صدای گیتار زدن یکی توجهم رو به خودش جلب کرد
پنجره رو که باز کردم دیدم فرزاد زیر بارون نشسته و داره گیتار میزنه
وسط تابستان بارون یکم غیر منتظره بود
به صدای دلنشینش گوش دادم
فرزاد:بارون میزنه رو سرم میشوره اشک چشمامو حرف تو دلم گرفته راه صدامو نیستی ببینی حال خراب شبامو بارون دل تنگه واسه تو شب قدم زدنامون حالا که افتاده فاصله بین دوتامون شبا خواب میبینم که با منی زیر بارون جا موندم تو گذشته و خاطره هامون برگرد که شدم از این فاصله داغون من بی تو میمیرم از چشمام رو شونه اتش کن یادگار حالا که دلم از تو فاصله داره از دنیا دل گیرم
romangram.com | @romangram_com