#پرنسس_بی_احساس_من_پارت_133
_ولی تو با این کارت اینو بهم فهموندی که دوسش نداری
حالا کی هست؟
اروشا سرشو انداخت پایین هیچی نمیگفت
_منتظر جواب سوالمم
اروم زیر لب گفت
اروشا:فرزاد
_نشنیدم بلند تر
اروشا یکم تن صداشو برد بالا و گفت
اروشا:فرزاد
_کدوم فرزاد ؟نگو که همین فرزاد خودمونه
اروشا:همونه
_چند وقته؟
اروشا:هفت ساله
_واقعا؟
اروشا:اوهوم
_حالا میخوای چیکار کنی؟
اروشا:برای همین میگم مهم نیست همه زندگیشونو با عشق شروع نمیکنن بعضی ها هم هستند که بعد ازدواج عاشق میشن
_ولی تو جزو دسته دوم نیستی پس چرا صبر نکردی؟
اروشا:به نظرت هفت سال کمه؟
_نه کم نیست ولی هنوزم وقت داری تا این عروسی رو به هم بزنی
اروشا:نه دیگه وقت نیست
_اگه اونم دوستت داشت چی؟ اگه بعد ازدواجت ویوونه شد چی؟
اروشا:اگه دوستم داشته باشه حتی اگه روز جشنم بگه دوستم داره این ازدواج رو به هم میزنم
_هر جور که صلاحته
بازم فکر کن
از اتاقش اومدم بیرون که یه لبخند اومد روی لبم خوبه که دو طرفه است
باید با این اقای داماد حرف بزنم
رفتم سراغ مامان و شمارشو این پسر رو ازش گرفتم و یکم خلاصه قضیه رو برای مامان توضیح دادم که خوش حال شد
مامان:اوستا حس خوبی به این پسره ندارم
romangram.com | @romangram_com