#پرنسس_بی_احساس_من_پارت_131

فرزاد:بهتره با نبودش کنار بیای
_نمیتونم سخته
فرزاد:اولین باره عاشق میشی؟
_خبر ندارم ولی بعد از پنج سال اره اولین باره اون باهام مهربون بود به ارزوی هام رسوندتم تو بودی عاشقش نمیشدی؟
عاشق مهربونیش عاشق اخلاق رفتارش عاشق همه چیزش

فرزاد:اگه دختر بودم تا الان صد دفعه رفته بودم خاستگاریش

با هم خندیدیم که گفت
فرزاد:بهتره بیای پایین
_فرزاد
فرزاد:جانم ابجی

شوکه شدم اولین بار بود این لقب رو بهم میداد و از کلمه جانم استفاده میکرد
_تو...
هوچ بیخیالش

فرزاد:خب بگو
_نه هیچی برو به کارت برس
فرزاد:تا کی اینجایی؟
_الان دیگه میام پایین خودمم دیگه حوصلشو ندارم

فرزاد رفت منم چند دقیقه بعد رفتم پایین ساعت برام دیر میگذشت
اون شب هم با اشک و گریه خوابم برد


الان نزدیک یک هفته اس که اوستا رفته ولی تا الان یک زنگم نزده داشتم دق میکردم چند روز پیش فرزاد هم رفته بود ولی من داشتم اینجا دق میکردم شمارشم بلد نبودم برای همین میسوختم و میساختم
ولی هرشب کارم گریه زاری بود شبی نبود که بدون گریه خوابم ببره
دلم براش تنگ شده بود
خیلی خیلی تنگ شده بود ولی نمیدونستم کی قراره برگرده



سه هفته گذشت فرزاد برگشت اما اوستا نه

از زبان اوستا
سه هفته قبل روز اول برگشت به ایران


romangram.com | @romangram_com