#پرنسس_بی_احساس_من_پارت_120
کرمم گرفت یکم اذیتش کنم خم شدم و هنوز به گردنش نرسیده جمع شد تو خودش یعنی انقد حساسه؟
خندم گرفته بود
بی اینکه اجازه تکون خوردن بهش بدم گردنشو گاز گرفتم که جیغ کشید و بیدار شد
رو بهم کرد و گفت
یسرا:برای چی گاز میگیری
_دوس دارم
اینو گفتم و خیز برداشتم سمتش که بلند شد و رفت سمت در اما قبل از اینکه درو باز کنه گرفتمش و رو هوا بلندش کردم که جیغ کشید و گفت
یسرا:ولم کن دیوونه بزارم زمین میوفتم
_نه ولت نمیکنم میخوام خواب رو از سرت بپرونم
یسرا:بابا لازم به این کارا نیست من همینجوریشم خواب از سرم پریده ولم کننن دیوونه
انداختمش رو تخت و قبل از اینکه بخواد بلند شه گرفتمش و شروع به قلقلک دادنش کردم
میخندیدو جیغ میکشید که ولش کنم اما من ول کنش نبودم
دیگه کم کم خودمم انقدر از خنده های اون خندیده بودم دلم درد گرفت و قبل از اینکه ولش کنم خم شدم یه گاز از لپش گرفتم که جیغ بلندی کشید ولش کردم و کنارش روی تخت دراز کشیدم
هنوزم اثرات خنده رو داشت صورتش بدون اینکه بهش نگاه کنم گفتم
_بریم صبحانه بخوریم؟
یسرا:بریم
بلند شدم دستمو سمتش گرفتم بلندش کردم و رفتیم به اشپزخانه
با دیدن میزی که برای صبحانه چیده بودم ذوق زده دستاشک به هم کوبید و نشست روی یکی از صندلی ها منم درست کنارش نشستم و شروع به خوردن کردیم
صبحانه جالبی بود براش لغمه گرفتم که طلافی گاز هایی که از لپش گرفته بودم و در اورد چنان دستمو گاز گرفت که ولم میکردی چنان اربده میزدم که گوش مردم و کر کنم
ولم خودمو نگه داشتم بعد دستمو که ول کرد با اخ و اوخ من بقیه صبحانه رو خوردیم و جمع کردیم با هم ظرفارو شستیم و رفتیم نشستیم تو حال
_خب حالا چیکار کنیم؟
یسرا:نمیدونم والا
یک هو دستاشو کوبید به هم و با ذوق گفت
یسرا:منچ
romangram.com | @romangram_com