#پرنسس_بی_احساس_من_پارت_110
صدای ضبط رو تا تهش زیاد کردم و باهاش ادامه اهنگو خوندم
بزار دستتو توی دستم که بدون تو از همه خستم تو که بهتر از هرکی میدونی تو خیالمی هرجا که هستم
تو چیکار کردی با دلم که تو نگاه اول به تو دل بستم
بزار دستتو توی دستم که بدون تو از همه هستم تو که بهتر از هرکی میدونی تو نگاه اول به تو دل بستم
هرجا که باشی تو فکر توام حس میکنم پیش منی باور قلبمن اینه که ما تا اخرش مال همیم ماه قشنگ شبام مثل یه خوابی برام
لحظه به لحظه زندگیمو با تو فقط سر میکنم وقتی تو چشمام زل میزنی عشقتو باور میکنم هرجوری باشی باهام دنیا رو با تو میخوام
رسیدیم به شهر بازی اما یسرا سوار هیچ کدوم از وسایل نشد فقط وایسادیم و بقیه رو نگاه کردیم
_الان دقیقا یه ساعته اینجاییم ولی فقط وایسادیم بقیه رو نگاه کردیم بهتم میگم بیا برگردیم نمیای برای اونوقت؟
یسرا:دلم میخواد بچه هارو نگاه کنم بچه ها رو دوس دارم
_خب پس قراره حالا حالاهااینجا علاف باشیم
همون موقع یه بچه کنار پای ما خورد زمین یسرا خواست کمکش کنه که مانعش شدم
یسرا:ولم کن بزار کمکش کنم خب
_با این دستت حتما کمکش کن بشین سر جات من کمکش میکنم
رفتم سمت بچه و بلندش کردم گریه میکرد سعی کردم ارومش کنم
سرشو گذاشتم رو شونم سعی داشتم ارومش کنم به یسرا نگاه کردم داشت با خنده نگاهم میکرد
برای اینکه نبینم داره مسخرم میکنه پشت بهش وایسادم
یک هو بچه ساکت شد و شروع کرد به ورجه ورجه کردن
_بچه یک دقیقه وایسا سرجات همین که برگشتم فهمیدم بچه داشت برای یسرا ذوق میکرد
برشگردوندم سمت یسرا دست و پا میزد و میخواست بره بغل یسرا
پوکر به یسرا نگاه کردم که زد زیر خنده
یسرا:چیه خب منو بیشتر از تو دوست داره
گذاشتمش کنار یسرا رو صندلی خودمم جلو صندلی رو نوک پاهام نشستم
همش به یسرا نگاه میکرد
یسرا:حالا مادرش کجاست؟
راست میگفت باید میگشتیم مادرشو پیدا میکردیم
_حالا میریم میگردیم پیداش میکنیم ولی خدایی یه بچه به این کوچیکی چه جوری تا اینجا اومده و هیچ کس نفهمیده حتی مادرش
romangram.com | @romangram_com