#پرنسس_بی_احساس_من_پارت_109

چشماش برق زد و گفت

یسرا:کی گفته نمیخوام

_پس بی خیال اسایشگاه میخوام این چند روز باقی مانده رو خوش بگذره بهت

یسرا:یعنی چی؟منظورت از این چند روز ماقی مانده چیه؟

_یعنی اینکه من سه روز دیگه برمیگردم ایران
با بغض گفت
یسرا:ولی تو که گفتی همش یه نقشه بود داشتی گولم میزدی تا از دستام استفاده کنم

_هنوزم همینو میگم

یسرا:پس کجا داری میری

_قرار نیست همیشه اینجا بمونم باید برگردم ایران همیشه که نمیتونم بمونم اینجا

سرشو انداخت پایین و با ناراحتی و بغض گفت
یسرا:باشه برو

_ناراحت نباش فقط یه مدت کوتاهه مطمعن باش باز برمیگردم

یسرا:قول میدی؟
انگشت کوچیکمو مثل خودش گرفتم جلوشو گفتم قول
انگشتشو تو انگشتم قفل کرد
اهنگ عوض شد و رفت یه اهنگ فارسی
اهنگ هرجا که باشی اموبند بود

چقدر هم به موقع بود شروع کردم باهاش خوندن

درگیر عشق تو شدم تو که خواب و خیال شبامی قید همه چیزو زدم واسه اینکه الان تو باهامی هرچی تو دنیاست به کنار تو تموم چیزی که میخوامی
وقتی بهت خیره میشم چشمام از تو سیر نمیشن
ناله ی شب های منی تو همونی که عاشقشم زندگی بی تو واسه من خیلی سخته حتی تصورشم
هرجا که باشی تو فکر توام حس میکنم پیش منی باور قلب من اینه که ما تا اخرش مال همیم ماه قشنگ شبام
مثل یه خوابی برام
لحظه به لحظه ی زندگیمو با تو فقط سر میکنم وقتی تو چشمام زل میزنی عشقتو باور میکنم
هرجوری باشی باهام دنیارو با تو میخوام

romangram.com | @romangram_com