#پرنسس_بی_احساس_من_پارت_103
اروشا:وای اوستا خنگ شدی به چی میخوای زنگ بزنی مگه خانوم جون گوشی داره که میخوای بهش زنگ بزنی
اه کلا عقلمو از دست دادم
_شماره مسعول کاروانشونو نداری؟
اروشا :چرا دارم صبر کن الان برات میفرستم قطع کن
قطع کردم و منتظر شدم تا شمار رو بفرسته برام
شماره که اومد سریع زنگ زدم
یک خانومی برداشت و گفت
خانومه:بله
_سلام
خانومه:سلام بفرمایید
_ببخشید با خانوم محمدی کار داشتم ترمه محمدی
خانومه:شما کی ایشون میشید
_نوه شون هستم
خانومه:اها صبر کنید صداشون کنم فقط بگم اسمتون چیه
_اوستا
خانومه:اها پس صبر کنید
چند دقیقه بعد صدای خانوم جون پیچید توی گوشی
خانوم جون:اوستا؟
_جانم عزیزم جانم
اشکم داشت دوباره درمیومد
خانوم جون:خوبی مادر چیشده یاد من کردی
_خانوم جون این چه حرفیه منکه همیشه به شما سر میزنم یا اروشا که بیست و چهارساعت اونجاست
خانوم جون :مادر همیشه وقتی میومدم مشهد تو تا محل کاروان منو میرسوندی اما امسال...
بغضش نذاشت ادامه حرفشو بزنه منم اشکام سرازیر شد
_گریه نکن فدات شم گریه ن...
دیگه نتونستم ادامه بدم
خانوم جون گفت
خانوم جون:مادر گریه میکنی؟ چی شده پسرم؟ حالت خوبه؟
با گریه گفتم
_خانوم جون برام دعا کن مشکل پیدا کردم دعام کن خانوم جون دعام کن
اشکام تند تند میومدن
خانوم جون:مادر چیشده مشکلی داری؟چه اتفاقی افتاده بگو دارم دق میکنم
_خانوم جون عشقم داره از دست میره اوردمش بیمارستان
خانوم جون:عشقت ؟مادر یسرا رو پیدا کردی؟
romangram.com | @romangram_com