#پونه_(جلد_دوم)_پارت_3
و دفتر حسابارو باز کردم و دنبال اسمش گشتم:
_ ده تومن.
اسمشو که پيدا کردم خطش زدم و گفتم:
_ ميذاشتين بمونه.چه عجله اي بود!
جواب داد:
_ ممنون.
دفترو بستم و اسکناسا رو برداشتم وانداختم توي دخل .نيازي نبود بشمرش.مشتري خوش حسابي بود و علاوه بر اون آدم دقيق و درستي هم بود.باباجون که نشون مي داد کاملا بهش اطمينان داره.
دخلو که بستم نگاش کردم و وقتي ديدم داره دور و برشو نگاه مي کنه پرسيدم:
_ چيزي مي خواين؟
_ ام يه جعبه بيسکويت کرمدار، يه شيشه شربت آلبالو و يه قوطي ماست.
romangram.com | @romangram_com