#پونه_(جلد_دوم)_پارت_24

به چشماي سرخ و بي خوابي کشيده ش نگاه کردم.چند روز بود که نخوابيده بود؟!در جوابش فقط سرمو تکون دادم.دستشو جلو آورد و روي پيشونيم گذاشت:

و با صداي خسته اي گفت:

_ خدا رو شکر تبت قطع شده.

با صداي خش داري پرسيدم:

_ چقدر گذشته؟

پرسيد:

_ از چي؟

جواب دادم:

_ از اون شبي که حالم بد شد و فشارم افتاد.

کمي فکر کرد و جواب داد:


romangram.com | @romangram_com