#پونه_(جلد_دوم)_پارت_20

_ کتايون مامان برو يه چايي داغ واسه دختر خاله ت بيار.

چايي داغ؟!چايي داغ؟!نه من اون لحظه دلم نمي خواست چيزي بخورم.ميلم نمي کشيد چيزي بخورم.فقط مي خواستم بگم مادرم بي تقصيره.بگم اون گناهي نداره. سعي کردم حرف بزنم .سعي کردم از مامانم دفاع کنم:

_خاله!

با صداي ضعيفي گفتم و جواب شنيدم:

_ جونم خاله!بگو عزيز دلم.

گفتم:

_ مامانم تقصيري نداره...سرزنشش نکنين.من...من فقط ترسيدم...

_ ترسيدي؟!از چي ترسيدي خاله؟!

در جواب صداي متعجب خاله گفتم:

_ از...از رعد و برق...


romangram.com | @romangram_com