#پونه_(جلد_اول)_پارت_98
و ديدم که باز لبخند باران برگشت.آرمين پرسيد:
_ خب چرا نمياي توجمع بچه ها؟
جواب دادم:
_ دوست ندارم.
و باران لبخندش پررنگتر شد و رو به آرمين گفت:
_ خب ديگه جوابتو گرفتي.حالا پاشو برو بچه ها منتظرتن.
آرمين به تقليد از من گفت:
_ دوست ندارم برم.
و باران خنده ش گرفت:
_ خيلي بدجنسي.
romangram.com | @romangram_com