#پونه_(جلد_اول)_پارت_94


صدا از پشت سرم بود .با تعجب چرخيدم که صاحب صدا رو ببينم.دختري که پشت سرم وايساده بود، به روم لبخند زد و اومد رو به روم نشست.دختر خوشگلي بود.چهره ي دلنشيني داشت.شال سبز تيره اي که سرش بود به قرص گرد و سفيد صورتش ميومد.يه قسمت از موهاي فندقي رنگش بيرون زده بودن و ريخته بودن روي پيشوني بلندش.ابروهاش پر و مشکي بودن و چشماش درشت و رنگشون يه چيزي بين آبي و سبز.بيني کشيده و لباي خوش فرم گوشتي و قرمز و چونه ي گرد.قد متوسطي داشت و هيکل قشنگ و جذابي، جوري بود که توي همون نگاه اول ازش خوشم اومد.اما از حضورش و نگاهش که روم ثابت مونده بود خجالت کشيدم.

_ اسمت پونه بود درسته؟

اون با لبخند پرسيد و من بيشتر خجالت کشيدم:

_ بله.

يه دستشو به دسته ي مبل تکيه داد و چونه شو گذاشت روش:

_ منم بارانم.

حرفي نزدم و فقط نگاش کردم.پرسيد:

_ مي دوني با سيمين چه نسبتي دارم؟

جوابشو ندادم و خودش گفت:

_ دختر عموشم.


romangram.com | @romangram_com