#پونه_(جلد_اول)_پارت_8


از شنيدن سوالش ، چشمامو مي بندم و اخم ميکنم:

_ واي!فراموش کردم.

_ قربون حواس جمع!

اينو مامان ميگه و من بي معطلي پا ميشم و ميرم سمت تلويزيون که روشنه .نامه رو بر مي دارم و ميرم توي اتاقم و صداي مامانو پشت سر ميذارم:

_ حالا چاييتو مي خوردي بعد...

جواب ميدم:

_ نمي خورم.

و درو پشت سرم مي بندم و به نامه نگاه ميکنم.يعني اينو کي برام نوشته؟!کي؟!کي؟!

ميرم سمت پنجره و يه نگاهي به حياط ميندازم که زير هرم گرم آفتاب ساکت و بي صداست و حتي گنجشک هم توش پر نميزنه.بعد آروم پاکتو باز ميکنم اما نمي دونم چرا قلبم داره تاپ تاپ تاپ ميزنه!آروم کاغذ نامه رو در ميارم و تاشو باز ميکنم و با دقت شروع ميکنم به خوندنش:

(( به نام خدا


romangram.com | @romangram_com