#پونه_(جلد_اول)_پارت_66


_ پس پونه کو؟!

و نفهميدم چه جوابي از سيمين شنيد که برگشت و جلوي در اتاق من وايساد:

_تو چرا عين غريبه ها اينجا نشستي؟!

بعدش برگشت و به خواهرش گفت:

_ سيمين!اين اتاق که خاليه چيزي توش نيست!

سيمين با صداي بلند جواب داد:

_ خب ميگي چيکار کنم؟گفتم که آماده نيست.والله به خدا منم آدمم.کلي کار دارم.وقت نمي کنم به فکر بچه ي خودم باشم چه برسه به...

باقي حرفشو نشنيدم اما شنيدم که آرمين گفت:

_ اين همه اتاق و اين همه جا...

_ ولم کن تو رو خدا آرمين...حالا نوبت توئه؟!کم از دست اين و اون مي کشم؟


romangram.com | @romangram_com