#پونه_(جلد_اول)_پارت_55
_ خب...ميشه حالا بگي منظورت از آوردن من اينجا چي بوده؟
دستاشو پشتش گرفته و اطرافشو با يه لذت عجيبي نگاه مي کنه و ميگه:
_ دور و برتو نگاه کن....
همين کارو مي کنم و به درختاي بلندي که اطرافمونو گرفتن و محوطه مدوري که ساختن نگاه مي کنم و بعد به سبزه اي زير پامه خيره ميشم:
_ واي...خدايا!ايجا چقدر قشنگه!
سرمو بالا ميارم و ميبينم که داره با لبخند تماشام مي کنه:
_ خوشت اومده نه؟
ذوق زده سرمو تکون ميدم:
_ آره خيلي...
و مي پرسم:
_ ولي چرا منو آوردي اينجا؟
romangram.com | @romangram_com