#پونه_(جلد_اول)_پارت_19

_ هيچ معلوم هست داري چيکار مي کني؟دو ساعته دارم صدات مي کنم چرا جواب نميدي؟

آب دهنمو به زحمت قورت ميدم:

_ آخه نشنيدم.

و باز صداشو ميشنوم:

_ نشنيدي؟من گلوم پاره شد بس که صدات کردم...

جوابشو نميدم و اون مي پرسه:

_ حالا چرا روي زمين خم شدي؟!

از اين سوالش بيشتر هول ميشم و تند تند شروع ميکنم به دست کشيدن روي موکت اتاق و جواب ميدم:

_هي...هيچي مامان...گيره ي موهام افتاده روي زمين ، دارم دنبالش مي گردم.

ميگم و قلبم به شدت ميزنه.همه ي ترسم از اينه که مادرم بفهمه گريه کردم . همونطور که تند تند روي زمين دست مي کشم ، زير چشمي نگاش مي کنم که جلو مياد:

_ ساعت دو شده ها !

romangram.com | @romangram_com