#پونه_(جلد_اول)_پارت_168
حرفشو که زد رو به باران که هنوز ننشسته بود پرسيد:
_ تو چرا نميشيني؟!
باران که حواسش به گوشي موبايلش بود جواب داد:
_ نمي دونم آرمين و نگين کجا رفتن پيداشون نيست.
آهو خانوم اخم کمرنگي روي پيشونيش نشوند و گفت:
_ بي خود نگران اون دو تا نباش ،هر جا باشن خودشون پيداشون ميشه.بيا بگير بشين.
اما باران جواب داد:
_ نه مامان.بايد برم ببينم کجا موندن.
و بدون اينکه منتظر جواب ديگه اي از مادرش بمونه از اونجا دور شد.آهو خانوم سري تکون داد و با اخم گفت:
_ اين دختره آخرش خودشو بدبخت ميکنه.
romangram.com | @romangram_com