#پونه_(جلد_اول)_پارت_156
ميام سمتش و بي مقدمه مي پرسم:
_ تو با اين پسرا چه ارتباطي داري؟
بطري آبو روي ميز ميذاره و بي خيال و خونسرد بر مي گرده سمت يخچال:
_ کدوم پسرا؟
_ همين پيمان که رفتي پيشش و همين پسره که دنبالمون ميومد و اون وحيد که اسمشو بردي.
يه سيب زرد بزرگ از توي يخچال بر ميداره و جوابمونداده مي خواد از آشپزخونه بره بيرون، اما مانعش ميشم.در حال رفتنه که شونه شو ميگيرم و ميگم:
_ جواب منو بده.تو با اين پسرا دوستي؟
به شدت دستمو پس ميزنه و بر مي گرده طرفم و با صداي بلند و تقريبا عصبي جواب ميده:
_ به تو چه؟مگه فضولي؟
از رفتار ناگهاني و جواب تندش جا مي خورم و عقب ميرم.
romangram.com | @romangram_com