#پونه_(جلد_اول)_پارت_136


باز صداي خنده ي پيمانو ميشنوم و بعد هم صداي خداحافظي کردنشونو.نگين که مياد بيرون جعبه اي رو که عروسک توشه محکم ميگيرم و با غيظ مي پرسم:

_ اين پسره کي بود؟

خيلي خونسرد مي پرسه:

_ اين؟

مي ايستم جلوش و شالشو ميکشم جلو:

_ آره اين پسره؟فاميلتون بود؟

بازم شالشو عقب ميکشه و ميخنده:

_ نه بابا.يه دوست بود.

با چشماي گشاد شده، بهش خيره ميشم:

_ دوست؟!


romangram.com | @romangram_com