#پونه_(جلد_اول)_پارت_104


_ پونه م.

با تعجب بهم زل ميزنه و با ترديد دستشو جلو مياره:

_ پونه؟!واقعا...خودتي؟!

سرمو تکون ميدم و اون با تعجب بيشتري ميگه:

_ چقدر عوض شدي؟!

دستشو رها ميکنم و لبخند کمرنگي ميزنم:

_ ولي شما عوض نشدي.هنوز همونطور جوون موندي.

نفس عميقي مي کشه و انگار ازاين حرف من خوشش مياد که لبخند ميزنه .بعد ميره سمت آشپزخونه و ميگه:

_ خيلي خوب شد که گذشته رو فراموش کردي و برگشتي.پدرت حتما از ديدنت خوشحال ميشه.

توي دلم جواب ميدم من به هيچ وجه گذشته رو فراموش نکردم.


romangram.com | @romangram_com