#پونه_(جلد_اول)_پارت_100
باران جواب داد:
_ اولا که من نمي ترسم.فقط دوست ندارم مثل اون بار سرم کلاه بذاري و با تقلب ببري.دوما وقتشو ندارم و بايد برم چون مامانم منتظرمه.
آرمين پرسيد:
_ اين وقت شب تنها ميري؟
باران جواب داد:
_ نه، پونه رو هم با خودم مي برم.
و به من نگاه کرد.با تعجب گفتم:
_من؟!
_ آره ديگه.مي خوام ببرمت مامانمو ببيني.
آرمين پرسيد:
romangram.com | @romangram_com