#پل_های_شکسته_پارت_51
ساکت بود، فکر کردم قطع کرده، بعد از چند ثانیه گفتم:
-الو؟
با صدای آرومی گفت:
-وقتی می خواستم برگردم ایران هیچ حسی به امین نداشتم.
ساکت موندم تا حرفشو بزنه.
-فربد در مورد خونه ی مهریه ات صحبت کرد و گفت که خیلی جای خوبیه و با توجه به این که اون محل تماما برج و آپارتمانه اون زمین به خاطر متراژ بالاش جون میده واسه یه مجتمع تجاری و خیلی زود می تونم خودم رو به بقیه بشناسونم … اعتراف می کنم به خاطر ملک … اومدم جلو. در واقع سر این قضیه یاد تو افتادم.
همه ی عشقی که یه زمانی بهش داشتم و بعد تبدیل شد به دلتنگی و بعد تنفر، به شکل یه پوزخند دردناکی روی لبم نشست و فقط تونستم توی دلم تاسف بخورم. ادامه داد:
-با خودم گفتم هم به ملک می رسم و هم .. خب سنی ازم گذشته … گفتم یه تیریه توی تاریکی و …
نتونستم ساکت بشینم تا به خزعبلاتش ادامه بده:
-با خودت گفتی مژده هم که احمق! هفت سال نشسته تا من بیام با یه بچه ای که از آب و گل در اومده، بزنم زیر ب*غ*ل و ببرم سر خونه زندگیم!
تک خنده ی صدا داری کردم و گفتم:
-یا نه! بالاخره زنم بوده! ارزش یه مدت خوش گذرونی رو که داره… ها؟!
با صدای آروم ولی جدی گفت:
-خیلی بی ادبی!
انگار یکی منو آتیش زد! م*ر*ت*ی*ک*ه ی عوضی بعد از این همه سال برگشته حالا ادعای ادبش می شه. غریدم:
-خواهشا واسه من حرف از ادب نزن، که واسه من از اول دندون کرم خورده ای بودی که چند ساله کندمش و انداختمش دور!
با حرص گفت:
-از اول؟ … تو دوستم داشتی!
صدام بالا رفت:
-خر بودم.
بالاخره صدای اون هم بالا رفت:
-من الاغ هم عاشق توی خر بودم!
چه باغ و*ح*ش*ی راه انداخته بودیم! تنم از خشم می لرزید، پوزخند صدا داری زدم:
-هه! عشقت رو ثابت کردی! دیدم!
بازم صداش غمگین شد:
-نمی خواستم تنها برم! تو نیومدی.
romangram.com | @romangram_com