#پل_های_شکسته_پارت_136


- این بی حواسی امروزت رو بذارم به حساب مکالمه ات با آقای آزاد یا مسئله ی دیگه ای هست؟

با لبخند نگاهش کردم و آروم گفتم:

- راستش … امشب مراسم خواستگاری داییمه.

با ذوق گفت:

- وای … خدایا، واقعا؟!

با خنده سرم رو تکون دادم و گفتم:

- و یه عالمه کار هست که باید انجام بدم و از همه مهم تر این که بعد از ظهر تقریبا بازار تعطیله و من نمی تونم برای خریدن روسری رنگی به غروب اعتماد کنم!

با تعجب گفت:

- یعنی اصلا روسری رنگی نداری؟

لبامو جمع کردم و گفتم:

- اگر دوست داری می تونی بذاری به حساب خرافات، اما من دوست ندارم چنین شب مهمی یه روسری یا شال کهنه سرم کنم.

ابروهاشو بالا فرستاد و متفکر نگاهم کرد و گفت:

- امیدوارم هنوز همه جا تعطیل نشده باشه.

ازش تشکر کردم و از مدرسه خارج شدم. اولین جایی که رفتم قنادی بود و برای ساعت هفت شب شیرینی تازه سفارش دادم و بعدش هم به گل فروشی نزدیکش رفتم و با مشورت جوونی که اونجا کار می کرد یه دسته گل رز قرمز سفارش دادم. هفته اول مهر ماه بود و به نظرم گرمایی مشابه نیمه ی مرداد داشت! واقعا گرماش کلافه کننده بود مخصوصا واسه من که استرس بی خودی داشت خفه ام می کرد!

تصمیم گرفتم قبل از رفتن به خونه، یه سر به مادر سهراب بزنم، نرسیده به خونه جلوی دستگاه خودپرداز نگه داشتم و مقداری از حسابم پول برداشتم و خوشبختانه یه روسری فروشی همون نزدیکی هنوز باز بود و من سعی کردم با کنار گذاشتم وسواسم یکی رو انتخاب کنم و بعد از خریدن یه روسری حریر تقریبا ضخیم آبی روشن طرحدار، به دیدن اشرف خانم رفتم.

برخلاف تصورم خیلی هم روبراه بود، و متوجه شدم که سحر این طور گفته تا من به دیدن مادرش برم و صله رحم به جا بیارم! البته همچین بد هم نشد و کلی هم پیرزن از دیدنم خوشحال شد! فقط بدیش این بود که قبل از رفتن من ناهارش رو خورده بود و من نتونستم خودمو سرش آوار کنم!

وقتی رسیدم خونه واقعا دلم یه استراحت جانانه می خواست تا فکرم رو آزاد کنم. به محض اینکه ماشین رو پارک کردم موبایلم شروع کرد به زنگ خوردن، دایی بود؛ در حالی که پیاده می شدم جواب دادم:

- سلام دایی.

- سلام مژده چه خبر؟

کیفم رو از داخل ماشین برداشتم و دزدگیر رو زدم و جواب دادم:

- سفارش گل و شیرینی رو دادم، شما چی؟ کت و شلوارتونو تحویل گرفتین؟

نفسش رو فوت کرد و گفت:

- اونو که آره، ولی …

جلوی آسانسور ایستادم و دکمه رو زدم و با نگرانی گفتم:

- ولی چی؟


romangram.com | @romangram_com