#پل_های_شکسته_پارت_125

با ناراحتی به مسیر رفتن دایی نگاه کردم، اعتبار یه عمر جون کندنش توی این اداره رفته بود زیر سوال! کاش به سرانجام برسه.

- یه چیز بگم بین خودمون می مونه؟

با تعجب به آقای علوی که این حرفو زده بود نگاه کردم، با دودلی نگاهی به در انداخت و دوباره رو به من گفت:

- من دیشب با کبودوند حرف زدم.

ناخواسته کمی خودم رو جلو کشیدم. سرش رو پایین انداخت و گفت:

- ظاهرا … امشب نامزدی دخترشه.

بی اراده با صدای نیمه بلندی گفتم:

- واااای!!

با ترس به در اتاق نگاه کرد و گفت:

- آروم باش دخترم!

دستم رو جلوی دهنم گرفتم، محال ممکن بود که الناز راضی شده باشه! وای خدایا حالا دایی چی کار می کنه! همون لحظه دایی وارد اتاق شد و گفت:

- زنگ بزن به مدرسه بگو تعطیل کنن از شنبه بیان.

برای اینکه دایی از رنگ و روی صد در صد پریده ام متوجه حالم نشه سریع لبخندی مصنوعی زدم و تشکر کردم و اومدم بیرون. چند تا نفس عمیق کشیدم و بعد به فروزان زنگ زدم، هرچند که کلی غر زد بابت چند روز معطلی و تاخیر اما خب مجبور بود قبول کنه و من هم یک راست رفتم خونه.

اون النازی که من دیدم یا دوباره دست به خودکشی می زنه یا تهدید بزرگتری باعث شده قبول کنه. بی اراده به محض بستن در خونه برای دایی قاسم که این همه در حقم محبت کرده بود و من حالا هیچ کاری نمی تونستم براش انجام بدم زدم زیر گریه. بهتر بود خودم با دایی حرف می زدم، بهش پیام دادم:

- سلام دایی، ناهار منتظرتم. قورمه می خوری یا قیمه؟

با چند ثانیه تاخیر جواب داد:

- قورمه سبزی. دستت درست.

لبخند غمگینی روی لبم نشست و باز زدم زیر گریه، خدا کنه خبر دروغ باشه.

کاش حداقل شماره الناز رو داشتم که باهاش حرف بزنم، البته اگر موبایلش الان روشن باشه که بعید می دونم! با خودم کلی کلنجار رفتم و دست آخر طی یک اقدام خودسرانه زنگ زدم به حبیبیانی (مسوول گزینش) و با کلی خواهش و تمنا و التماس به رازداری شماره ی آقای کبودوند رو گرفتم. کلی جمله آماده کردم و وقتی بعد از شنیدن سومین بوق صدای جدیش توی گوشی پیچید همه ی جمله هام از ذهنم رفت و بی برنامه شروع کردم به صحبت کردن:

- سلام، همراه آقای کبودوند؟!

- بله بفرمایید.

- ببخشید من می تونم با الناز جان صحبت کنم؟

با شک پرسید:

- شما!

خب البته که می پرسه شما! من اگر دوست الناز باشم که زنگ نمی زنم به موبایل پدر الناز! نفس عمیقی گرفتم و گفتم:

- خواهر زاده ی حاج رسولی ام.

romangram.com | @romangram_com