#پل_های_شکسته_پارت_108
با ابروهای بالا رفته گفتم:
- برنامه ها زیاد شد، نمی تونم حفظشون کنم.
با صدای بلند خندید و گفت:
- خب من چیزی بیشتر از این به ذهنم نمیرسه.
به اپن تکیه دادم و حواسم رفت به در نیمه باز اتاق امین و سایه ای که لای در بود، لبخندی به کنجکاوی امین زدم و در جواب فرامرز گفتم:
- شهر کوچیکه، درست نیست که با هم بیرون دیده بشیم. همون دفعه هم ریسک بزرگی کردم.
نفس عمیقی کشید و گفت:
- خب داییت هم بیاد.
پوزخندی زدم و گفتم:
- دایی کادوش رو همون شب به امین داد و شام هم مهمونمون بود.
با مکث گفت:
- پس یه پیشنهاد میدم، جون فرامرز قبول کن.
منتظر موندم تا حرفشو بزنه.
- من غروب امین رو میبرم شهر بازی بعد شام بیا خونه ی من، تو هم در نبود ما از اون پای سیب های معروفت درست کن که این روزها بدجور ه*و*سشون رو کردم.
با اخمی که ناشی از به یادآوردن یه خاطره تلخ بود گفتم:
- مناسبت امشب امینه نه تو!
با ناراحتی گفت:
- می دونم … ولی مطمئنم امین هم عاشقش می شه. قبوله؟
حالا امین علنا سرشو از لای در بیرون آورده بود و با استرس به من نگاه می کرد. لبخندی به روش زدم و در جواب فرامرز گفتم:
- موقع برگشتنتون … سه تا لیوان بزرگ ذرت مکزیکی هم بخرین.
رنگ و روی امین واشد و از شدت ذوق تموم دندون هاشو به نمایش گذاشت و فرامرز هم از اون ور خط چند بار تشکر کرد و به تماس خاتمه دادیم. با قطع تلفن لبخندم از بین رفت و با ناراحتی به یاد شبی افتادم که می خواستم به فرامرز بگم حامله ام …. اون شب هم پای سیب معروفمو براش پخته بودم!
سعی کردم افکار منفی رو پس بزنم ولی مگه می شد؟! صدای فریادهای اون شبش توی سرم اکو می شد، وقتی که در اولین حرکت کیک گرد و بزرگ پای سیبم از پنجره پرت شد بیرون و با یه حرکت همه ی وسایل روی میزی که با عشق چیده بودم رو پخش زمین کرد و من از ترس، کنج آشپزخونه پناه گرفتم چون این روی فرامرز رو ندیده بودم، نگاهم به شمع های کوچیک طرح گل رزی بودن که یکیشون مصرانه هنوز شعله داشت! و سوزش چشم هام به خاطر جوشیدن اشک نمی گذاشت تصویر غم انگیز روبروم رو کامل توی ذهنم ثبت کنم!
حتی هنوز فشاری که فرامرز به بازوهام وارد کرد و تکونم داد رو هم حس می کنم. صدای عصبی و حرصیش هنوز توی گوشمه:
- همین فردا میریم سقطش می کنی.
حالا چی شده که این همه محبت رو خرج بچه ای می کنه که یه روزی گفت سقطش کنم؟ خدایا من بد! من بی احساس و مغرور! اما واقعا این حق فرامرزه؟
romangram.com | @romangram_com