#پیغام_عشق_پارت_98
به هم نیامده بود.
گلسا : دیگه چیزی می خواهی؟
- اره، صندل، عطر و چند کادو
گلسا : بریم طبقه ی پنچم
سر تکون دادم. گلسا کل مغازه های این پاساژ رو از حفظ بود؛ رفتیم داخل یه مغازه ی عطر فروشی به اسم عطر
سرد، که وقتی واردش شدم، سردم شد و این برام عجیب بود؛ به انتخاب گلسا یه شیشه ی عطر قرمز رنگ فوق
العاده خوش بو خریدم؛ بعد هم رفتیم طبقه ی اول و من یه جفت صندل پاشنه بلند مشکی رنگ خریدم. مشکی از
اون دسته رنگ های بود که به هر رنگ و مدل لباسی میامد؛ گلسا و پریسا هم برای خودشان خرید می کردن؛ منم به
ویترین مغازه ها نگاه می کردم تا برای بچه ها یه کادوی مناسب پیدا کنم... برای دریا و شراره، سرویس توپی شکل،
برای فرهود و کاوه، جا سویچی فانتزی، برای شوهر خواهر بی نام هم یه ساعت اسپرت به انتخاب پریسا؛ اما هنوز
نمی دونستم که برای صوفیا چی بخرم! یهو یاد اون شب های افتادم که با صوفیا داخل حیاط توی پشه بند روی
تخت، قصه می بافتیم برای هم، زیر آسمون تیره رنگ، با ستاره های چشمک زن؛ برای همین از اون ستاره های که
روی سقف و دیوار می چسپوندن و وقتی چراغ رو خاموش می کنی، می درخشن، برای صوفیا خریدم.
- من تموم کردم
گلسا : پس بریم
- ممنون که همرام بودید، بدون شماها نمی دونستم چکار کنم؟
پریسا : من که حوصله ام سر رفته بود
گلسا : منم که آمده بودم برای خودم خرید کنم
خندیدم.
- اما بازم ممنون
پریسا : خانم ممنون، شام مهمون تو
گلسا : وای اره، گرسنه هستم
- اوکی
سوار ماشین شدیم.
- فلافلی خوب کجا سراغ دارید؟
گلسا : فلافل!!
پریسا : خسیسی هاا
سر تکون دادم، اون اوایل که آمده بودم تهران بیشتر فلافل می خوردم. امروز کلی پول خرج کرده بودم؛ یهو تصمیم
گرفتم برای خودم کار پیدا کنم، این جوری هم درآمد داشتم و هم سرگرمی. جلوی یه پیتزا فروشی ایستادم.
romangram.com | @romangram_com