#پیغام_عشق_پارت_94
گلسا : ممنون تو خوبی؟ چیزی شده؟
- راستش برات یه زحمتی دارم
گلسا : هر چه از دوست رسد، رحمته، بگو گوش میدم
- آخر هفته خاستگاری خواهرمه. باید لباس بخرم اما خوب جای رو بلد نیستم
گلسا : یک ساعت دیگه بیا دنبالم، آدرس رو برات می فرستم.
- ممنون ببخشید که مزاحمت شدم
گلسا : این چه حرفیه، من عاشق خریدم
- اوکی، ممنون
گلسا : فعلا
چه دختر پایه ی بود؛ چه راحت قبول کرد. بی اختیار یاد مینا افتادم. اون روز داشت برای صوفیا سبزه گره میزد و
حالا بخت صوفیا باز شده بود؛ لباس عوض کردم. گلسا ادرس رو برام فرستاد..
گلسا آدرس رو برام فرستاد، سویچ رو برداشتم و از خونه بیرون رفتم؛ سوار ماشین شدم و به سوی مقصد حرکت
کردم، مسیر دوری بود، اما ترافیک نداشت؛ وقتی برگشتم شیراز، صوفیا رو تخلیه ی اطلاعاتی می کنم؛ تا بفهمم این
خواهر شوهر گرام کی و از کجا آمده؟! وقتی شراره و دریا بفهمن که صوفیا داره ازدواج می کنه؛ حتما یاد اون روز
توی پارک می افتند؛ جلوی ساختمان ایستادم و به گلسا تک زدم. چه ساختمان بلندی بود؛ چند دقیقه ی گذشت تا
در عقب باز شد و پریسا روی صندلی نشست
پریسا : سلام
- علیک سلام خوبی؟
پریسا : ممنون، تو خوبی؟
- خوبم
پریسا : می دونم با گلسا قرار داری، اما من چون حوصله ام سر رفته بود، همراتون میام، اشکال که نداره؟
- خیلی هم عالی، خوب کردی
گلسا صندلی جلو نشست
گلسا : ببخشید دیر شد، به پریسا هم گفتم نیا اما گوش نداد.
- خواهش، خوب شد که آمد
پریسا بهم لبخند زد؛ ماشین رو، روشن کردم
- خوب کجا بریم؟؟
گلسا : تو حرکت کن، من آدرس می دم
سر تکون دادم و راه افتادم. در سکوت به مقصد رسیدیم. از ماشین پیاده شدیم. وارد پاساژ شدیم؛ چه بزرگ بود؛
romangram.com | @romangram_com