#پیغام_عشق_پارت_92

سر تکون دادم، در رو باز کردم، به امید نگاه کردم.
- صدای قشنگی داری
از خونه زدم بیرون. پله ها رو یکی در میون طی کردم. سوار ماشین شدم. داشتم کور میشدم. لنز هام رو در آوردم
چشمام قرمز شده بودن. آخرش کور می شم. چند تا نفس عمیق کشیدم. نمی بایست گریه کنم اما دست خودم نبود.
اصلا نفهمیدم چطوری اشکم در امد. صدای امید غم دار بود. شاید او هم دلش شکسته بود. به سمت خونه حرکت
کردم.......
دو ماه بعد :
بالاخره از شر امتحانات خلاص شده بودم؛ عالی گذرونده بودم؛ فصل امتحانات رو، انگار باز هم قرار بود نمره الف
بشم، هوا گرم شده بود، توی این هوا، بستنی و حموم آب سرد کیف میداد... گوشی ام زنگ خورد، صوفیا بود، جواب
دادم.
- سلام
صوفیا : سلام عزیزم خوبی؟
- ممنون تو خوبی عزیزم!؟
صوفیا : من که عالی
- چه خبره؟
صوفیا : خبر خیر
- خوب!!
صوفیا : من عروس شدم
وا رفتم، خواهرم، بدون خبر به من، ازدواج کرده بود. دلم گرفته
صوفیا : الو غزال
چه غریب بودم من
صوفیا : غزال هستی؟ صدام رو داری؟
- اره
صوفیا : حالت خوبه؟
- اره، خوشبخت بشی
صوفیا : ممنون عزیزم
- کی عروسی بود؟
صوفیا : کدوم عروسی!!
- عروسیت دیگه

romangram.com | @romangram_com