#پیغام_عشق_پارت_86
- نه
با حرص نفس کشید.
گلسا : عصری با بچه ها دورهمیست، بیا بریم
-نه
گلسا : اوفف، چرا؟!
- نزدیک امتحاناته باید درس بخونم.
گلسا : تو که دائم درحال درس خوندن هستی، این بار رو بیا بریم، یه شب هزار شب نمیشه.
- بی خیال حوصله ندارم
گلسا : واقعا که دختر شیرازی هستی
لبخند زدم
گلسا : البته بیشتر دیوونه هستی
- آدم های عاشق دیوونه هستن، منم جز اون آدم ها نیستم
گلسا : افسردگی می گیری خوب، این قدر توی اون خونه نمون.
- من از شرایطم راضی هستم
گلسا : من از دست تو، آخرش روانی میشم
کتاب رو داخل کیفم گذاشتم، از روی نیمکت بلند شدم
گلسا : کجا؟
- خونه
گلسا : غزال خیلی لجبازی، چی میشه بیای بریم؟
ای بابا چه گیری به من داده!!
- آدرس و ساعت رو بفرست شاید آمدم.
گلسا : عاشقم که
براش دست تکون دادم... سوار ماشین شدم، چون ترم قبلی نمره ام الف شده بود، بابام برام یه پراید نوک مدادی
کادو خرید... توی دانشگاه با کسی دوست نبودم، اصلا حوصله نداشتم با آدم های جدید، دوست یا آشنا بشم. فقط
گلسا بود که گاهی باهاش حرف می زدم. دختر خوب و خوشگلی بود، قدش بلند و صورتش کشیده و سبزه رنگ بود،
موهاش هم خرمایی و لخت بود، لب های غنچه ی با بینی قلمی داشت. رنگ چشماش هم قهوه ی روشن بود. یه
خواهر کوچک تر هم به اسم پریسا داشت، چند باری پریسا با گلسا آمده بود دانشگاه. پریسا شکل گلسا بود، فقط
رنگ چشماش مشکی و قدش کوتاه تر بود. .. ماشین رو داخل پارکینگ، پارک کردم، پیاده شدم. این ساختمان رو
دوست داشتم، ساکت و آروم بود، کسی کار به کسی نداشت؛ یه سرایدار سن بالا و مهربون هم داشت، گاهی که غذا
romangram.com | @romangram_com