#پیغام_عشق_پارت_74
رفتم داخل آشپزخونه
- می خوام جهازت رو ناقص کنم
هر چی ظرف دم دستم آمد، انداختم روی زمین.
مامان : انگار هوس مردن کردی
صوفیا : بسه دیوووونه
بابام بازوهام رو گرفت
بابا : غزال دخترم آروم باش
غزال دوستت دارم، غزال تو ملکه ی قلبم هستی، غزال عشقمون رو فراموش کن، غزال من دارم میرم.
فریاد کشیدم
- خفههه شوو خفه شو
بابام رهام کرد، چاقو رو برداشتم. رو به روی مامانم قرار گرفتم
- من هوس مرگ کردم، من رو بکش و خلاص کن خودت رو
مامان با ترس نگاهم کرد
- ازت متنفرمم تو خیلی مامان بی رحم و نامردی هستی. اصلا مگه تو هم آدمی!
بشقاب روی میز رو پرت کردم روی زمین.
صوفیا : بابا یه کاری بکن، غزال دیوونه شده
بابا : صوفیا زنگ بزن اورژانس. غزال آروم باش. چاقو رو بده به من
داشتم خفه می شدم، سرم گیچ می رفت. افتادم روی زمین، یه درد، خون، صدای جیغ، سیاهی مطلق و سکوت
سرد.....
رفتی که من در نیمه ی تاریک این سیاره باشم / رفتی که مثل سایه ای روی زمین آواره باشم / رفتی ک جای خالیت
را در کنارم حس نکردی / رفتی و چیزی از عذاب انتظارم حس نکردی / می سوزم اما آتش عشق تو خاموشی ندارد
/ می میرم اما داغ چشمانت فراموشی ندارد / باید مرا باور کنی تنهاترین زن زمینم / تو در طلوع تازه ای من در
غروب آخرینم / من بی تو در شب های دلتنگی اسیرم باورم کن / من بی تو مثل تک درختی در کویرم باورم کن /
زیبای من در جشن میلاد تو و زیبای تو / من آخرین شمعم که می خواهم بمیرم، باورم کن باورم کن / باید مرا باور
کنی من با توام هر جا که باشی / شاید تو هم دلتنگی ام را حس کنی تنها که باشی / با من بمان با من بخوان افسانه
تنهایت را / با من بمان در چشم های من ببین زیباییت را / من بی تو در شب های دلتنگی اسیرم باورم کن / من بی
تو مثل تک درختی در کویرم باورم کن / زیبای من در جشن تو و زیبای تو / من آخرین شمعم که می خوام بمیرم
باورم کن/..
چند روز گذشته بود!! اصلا الان روز بود یا شب !! کدوم ماه!! کدوم سال!! کدوم روز!! من کی بودم!! توی ذهنم فقط یه
romangram.com | @romangram_com