#پیغام_عشق_پارت_69
شراره : مگه داریم بچه ی که از مامانش کتک نخورده باشه؟
- نه، اما تنبیه ی به ناحق رنج آوره
دریا : بی خیالش، به امید خدا تهران قبول می شی و از اون خونه خلاص
- اره خلاص می شم
شراره : خوش به حاتون
- چه طور مگه؟؟
شراره : فرهود گفته اگه شیراز قبول نشی، نمی زارم بری دانشگاه
دریا : بابات چی گفت!
شراره : گفت هر چی فرهود بگه
دریا : کاوه هم به من گفت، یا شیراز یا اصفهان وگرنه بای بای دانشگاه.
- مهم قبولی نه چیزی دیگه
شراره : دانیال به تو چیزی نگفت؟
- گفت هر جا قبول بشی منم میام همرات
شراره : ای جان خوش به حالت
لبخند زدم، یهو یادم افتاد که امروز دانیال قرار با خاله حرف بزنه، یعنی عکس العمل خاله چی بود؟؟ ممکن بود
عصبی بشه و مخالفت کنه!؟ یعنی من رو به عنوان عروسش قبول می کرد؟؟ صدای گوشی شراره آمد.
دریا : کیه؟
شراره : فرهود، با اجازه
گوشی رو برداشت و کمی ازمون فاصله گرفت، حس عجیبی داشتم، خداکنه همه چیز به خوبی پیش بره، من و دانیال
باهم خوشبخت بشیم. دلم شور می زد. نفسی کشیدم
شراره : بچه ها من باید برم
دریا : چی شده؟
شراره : فرهود اینا دارن میان خونه مون
- اوکی پس بریم
از روی نیمکت ها بلند شدیم. هر کدوم به سمت خونه هامون رفتیم... وارد خونه شدم.
مامان : کجا بودی؟
- کافی نت برای انتخاب رشته
مامان : امیدوارم فقط شیراز رو زده باشی
- چطور مگه؟
romangram.com | @romangram_com