#پیغام_عشق_پارت_68

شراره : موافقید بریم پارک؟
دریا : اره
- من که همیشه برای پارک رفتن پایه ام
کمی پایین تر از کافی نت، یه پارک کوچولو بود. روی نیمکت ها نشستیم.
شراره : خوب بگو چی شده؟!
دریا : کی کتکت زده؟!
شراره : حتما کار اون صوفیا بی شعور بوده
دریا : تو چرا هیچی به این صوفیا نمی گی؟
شراره : از پس احمقه
دریا : یکبار بزنه توی دهنش، دیگه جرات پیدا نمی کنه
شراره : نمی خواهی چیزی بگی؟
چشم غره ای به جفتشون رفتم
- مگه شما دو تا اجازه حرف زدن به من می دهید
دریا : خوب حرص مون گرفته
شراره : اون صوفیا مارمولک حق نداشت تو رو بزنه
- کار صوفیا نبود
با تعجب نگاهم کردن
شراره : پس کار کی بود!!
- مامانم
با هم یک صدا گفتن : مامانت!
- اره مامانم
- اره مامانم
شراره : واا چرا؟!
- من گفتم که صوفیا رفته پارتی و نمی دونستم که بابام نمی دونه، مامانم هم چون دهن لقی کرده بودم از خجالتم
دراومد
دریا : ای بابا خوب تو که نمی دونستی
شراره : عجب مامانی داری تو
آه کشیدم.
دریا : منم چند باری به جرم کار نکرده از مامانم کتک خوردم

romangram.com | @romangram_com